ويدا خانم ويدا خانم ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ويدا خانم. شيرين زبون ما

ویدایی چی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیشب توی بغل بابایی نشسته بودی که یک دفعه ایی گفتی : من بزرگ شدم میخوام اسمم رو عوض کنم . منو بابایی  من پرسیدم چرا؟ ویدایی : چون اسمم قدیمی شده . من و بابایی   پرسیدم حالا میخوای چی بزاری ؟ ویدایی : ویونا..... من و بابایی  کفتم مامانی من میخواستم بزارم اما ونوسی گفت یاد فیونا توی شرک میوفتم و دوست ندارم.   ......... حالا ما با این تهته قاری خودمون ماجرا ها داریم ............. ...
17 مهر 1393

دو هزار

هفته اول مهر  چون نمیخواستیم بریم نمکدره بریم . برای ناهار تصمیم گرفتیم که بریم دوهزار و ماهی قزل الا خریدیم و رفتیم خونه ی مادر جون و دور هم بودیم . وتا غروب اونجا بودیم و یعدش رفتیم رامسر و اقا بسمل و خرید و دور دور که حسابی خوش گدشت .                            ...
17 مهر 1393

گوشواره

دیروز  غروب ویدایی روی مبل نشسته بود و داشت تی وی نگاه میکرد  و من هم داشتم سی دی رایت میکردم . بهد از چند دقیقه دیدم صدایی از ویدای نمیاد ونوس رو فرستادم دیدم بله ویدایی ساعت 6 غروب روی مبل از خستهگی خوابید . کمی فکر کردم دیدم که فردا که تولد روژان هست و ویدایی رو دعوت کرده و پوش ویدایی هم که خوب شده پس خوب هست که با این بهانه نخ گوشش رو در بیارم . اما دو دل بودم . و ویدایی هم میگفت که مامانی توی خواب گوشواره بنداز برام . من هم با ترس ولرز نخ رو باز کردم ولی چون حساس بود از خواب بیدار شد.  حالا من موندم با یک نخ توی دستم و یک گوشوار به اون یکی دستم این وسط .  و ویدایی هم این طوری . گفتم خدا یا چه کار کنم که اگر این لوس ک...
17 مهر 1393

دختر با اراده من

دیروز صبح توی رختخواب من و ویدایی با هم در مورد سوراخ کردن گوش صحبت کردیم و اینکه ویدایی خیلی گوشوار دوست داره و همش میگفت که شما وونوسی پوشوار دارید و من ندارم   من هم گفتم که شما بزرگ شدی حتما گوشت رو سوراخ میکنم . ولی ویدایی گفت مامانی من (( تحمل )) میکنم . حالا نمیدونم که این کلمه رو از کجا یاد گرفت . بعد از اون هم صبحانه خورد و رفت مهد کودک . ظهر وقت ناهار سر میز غذا گفت که مامان میخواد من رو ببره که گوشم رو سوراخ کنه . من هم خندیدم . وبابایی و ونوسی منتظر بله من بودند که من هم گفتم حالا بزرگ شو .... دیدم ونوسی میخنده که توی حیاط مهد ویدایی بهش گفته امروز میخوام گوشم رو سوراخ کنم و بعد فهمیدم که به بابایی هم توی ماشین همین حرف...
7 مهر 1393
1